شوهرش با دلی غمگین به تنهایی به آستانه ی ولایتمدار
امام علیه
السلام مشرف شد و گریان و نالان وفات زنش را به آن بزرگوار خبر داد و تفصیلا بیان کرد که این زن به قصد زیارت و دیدار شما آمده بود. حجت خدا چون این سخنان را بشنید، برخاست و دو رکعت نماز خواند و سر به آسمان بلند نمود و دعا خواند، آنگاه فرمود:
«فارجع الی زوجتک. فان الله تعالی قد احیاها بقدرته و حکمته و هو یحی العظام و هی رمیم». «نزد همسرت بازگرد. به درستی که خداوند به قدرت و حکمت خود او را زنده کرد. همان خدایی که استخوانهای پوسیده و خاکستر شده را زنده میکند.» آن مرد شاد شد و فرمایش امام علیهالسلام را تصدیق کرد و فورا به خیمه ی خود داخل شد و زنش را دید صحیح و سالم نشسته است و لبخند میزند. از زنش پرسید: «خداوند متعال چگونه تو را زنده کرد.» زن گفت: «ملک الموت آمد و روح مرا قبض کرد و خواست روحم را به آسمان ببرد، ناگهان مردی نورانی آمد. فرشته ی مرگ پشت دو پای او را بوسید و سلام کرد. آن مرد جواب سلام عزرائیل را داد و فرمود: ای ملک الموت! روح این زن را به جسد او برگردان. همانا از پروردگارم خواسته ام که این زن سی سال دیگر در دنیا بماند. ملک الموت عرض کرد: «سمعا و طاعة یا ولی الله» و آنگاه روح را به بدنم برگرداند. سپس دست مبارک آن مرد را بوسید و به طرف آسمان پرواز کرد.» مرد زائر دست عیال خود را گرفت و به محضر امام چهارم علیه السلام آورد. همین که زن نگاهش به چهره ی ملکوتی امام علیه السلام افتاد، آن حضرت را شناخت و خود را به قدمهای مبارک امام علیه السلام انداخت و بوسید و گفت «این آقا مرا زنده کرد.» باری، آن زن و شوهر سعادتمند قسم خوردند که دیگر امام
سجاد علیه السلام را ترک نکنند و تا آخر عمر در مدینه قصه توبه علی گندابی لات👇...
ما را در سایت قصه توبه علی گندابی لات👇 دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : chashm-be-rah بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 23 مهر 1402 ساعت: 15:56